تی تک| سایت تفریحی

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی

 نام رمان : مثلث آرزو ها

 نویسنده : دختران آریایی

 حجم کتاب : 0,7 (پی دی اف) – 0,2 (پرنیان) – 0,7 (کتابچه) – 0,1 (ePub) – اندروید 0,6 (APK) 

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : 107

 خلاصه داستان :

موضوع بر سر سه دختر دبيرستاني است كه طي يك شوخي كودكانه به طور اتفاقي در زمان سفر مي كنند ودر ادامه هركدام درگير ماجرا عشقي خود مي شوند

 

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 قسمتی از متن رمان :

اي خدا دوباره نمي تونم جواب بدم. لعنتي من كه همه ي اينا رو خونده بودم. صداي جيغ معلما پرده گوشمو مي لرزونه .دستام مي لرزيد حرفي براي گفتن نداشتم زمين زير پام ذوب مي شد .خدايا كمكم كن زمين داره منو مي بلعه چه خاكي تو سرم كنم. هر چه قدر سعي مي كردم پام از توي اون باتلاق مذاب بيرون نمي اومد كه يكدفعه با درد شديد پام از خواب پريدم . اه تو اين هاگير واگيرپام چرا گرفت؟با صداي بلندي كه بيشتر شبيه جيغ بود گفتم:
_مامان بدو تو رو خدا مردم
مامانم با يه قيافه يترسيده و هول كرده پريد تو اتاقم وعين اين دكترا كه مريضشون داره ميمره ميپرن رو طرفو اين ور اون ورش ميكنن پريد رو منو تا مي خوردم مورد نوازش داد كه مثلا رگ پام بازشه حالا رگه ول كرده اين مامان ول نمي كنه
_مامان بسه باز شد
_هر سري همينو مي گي بعد من هنوز به دم در نرسيدم دوباره مي گي مردم
_مامان داغون شدم پام داره مي سوزه از زحمت بي وقفه شما ولش كن ديگه
_ محبت به تو نيومده همون بهتر دست وپات بهم گره بخوره.پاشو بيا پايين صبونتو بخور مدرست دير نشه
چشمي گفتم وبه بدنم كش وقوسي دادم مامان درو بستو از اتاق رفت بيرون .خونه ي ما تقريبا وسطاي شهر بود خيلي پولدار نيستيم ولي خوب الحمدلله دستمون به دهنمون مي رسه كلا سه واحد تو ساختمون ما هست كه هر سه تاشم مال خودمونه طبقه ي اول كه وقف شده طبقه ي دومم كه زندگي مي كنيم مي مونه طبقه ي سوم كه مشترك بين منو داداشمه.شبايي كه من تا صبح درس مي خونم مي رم طبقه سوم كه مزاحم كسي نشم روزاييم كه امتحان ندارم داداشم بالا مي خوابه.
درسايي رو كه تا ساعت سه داشتم مي خوندمشون رو دوباره با خودم زمزمه كردم و از رو تخت بلند شدم هنوزم پام درد مي كرد .نمي دونم لامصب چرا هر وقت امتحان داشتم از ترسش همش كابوس مي ديدمو وسطاش كه مي رسيد دوباره پام مي گرفتودوباره همين چرخه ي مسخره .ناگفته نماند كه كابوساي منم بدتر از فيلماي تلويزيون هر ده سال يكبار موضوعش عوض مي شد .ديگه خيلي تكراري شده بود.
همينجوري كه تو فكر و خيال بودم نگاهم به خودم تو آينه خورد .يا ابوالفضل اين ديگه كي بود؟
موها ژوليده چشما پف كرده و قرمز زير چشمامم كه الحمدلله زيباييم رو تكميل كرده بود آدم غرق ميشد تو گوديش ولي چيزي كه خيلي تو جذابيتم تاثير مثبت گذاشته بود سيبيلام بود كه ركورد بابامم شكسته بود تيپمم كه جديد ترين مدل 1800ميلادي بود يه پاچه بالا يه پاچه پايين لباس گل گشاد مردونه كه يه طرفش تو شلوارم بودوطرف ديگش بيرون.از قيافه ي خودم خجالت كشيدم سري تكون دادمو از خودم پرسيدم:
ارزش داشت كتايون؟ببين چه بلايي سرخودت آوردي يه هفتست داري براي نيم ترم خودتو ميكشي اگر ترم بود چي كار مي كردي؟
موهامو زدم پشت گوشمو راه افتادم طرف دستشويي دستو وصورتم رو شستمو رفتم پايين همايون با ديدنم صلوات فرستادو گفت:
_به به كتي خانوم رسيدن به خير نگرانت شدم مي خواستم بيام سند بذارم درت بيارم
با صدايي كه خستگي توش موج مي زد گفتم:
_باز پوزه بندتو يادت رفت بزني صبونتو بخور پاشو برو سر كارو زندگيت ديگه
_نمي رم
_مگه خونه خالس پاشو بينم
_كارو زندگيم كجا بود ؟
_مگه نمي ري دانشگاه ؟
_كلاسم كنسل شد

 

مطالب مرتبط

تظرات ارسال شده

  • سلام.کد قالب را تو نظرات این وب برام بفرست

  • سلام
    می خواستم به خاطر رمانهای زیبایی که میذارید تشکر کنم اگه میشه رما حس پایدارم بذارید

  • خخخخیییییییییللللللللللییییییییییی قشنگگگگگگگگگگگگگگ بببببببووووووووددددددددد

کد امنیتی رفرش